باز باران با ترانه میخورد بربام خانه
یادم آرد کربلا را،دشت پرشور وبلا را
گردش یک ظهر غمگین،گرم وخونین
لرزش طفلان نالان،زیر تیغ و نیزه ها را
با صدای گریه های کودکانه،اندرین صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله،پرزناله،دلشکسته،پای خسته
باز باران قطره قطره می چکداز چوب محمل
خاک چادرهای زینب به آرامی شود گل
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
in sait baraye dostan golam vagham haye golam hast
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت